در حیص وبیص جریانات دادگاه وقضاتی که فقط پارتی بازی میکنند بودیم که مسأله دیگری پیش اومد واونجا بود که دیدم راجع به زندگی عوض شد انگار همه چیز عوض شده بود وهمه غریبه بودند حتی فامیل رو دیگه نمی شناختم تو خیابون که میرفتم انگار وارد دنیای جدیدی شده بودم که هر کدوم از آدماش با یک زبان دیگه فکر میکردند وحرف می زدند و فهمیدم چقدر تا بحال در اشتباه بودم وچقدر عمرم رو تلف کرده بودم و چقدر دیر وچقدر چیزای دیگه بود که باید می فهمید م ویاد می گرفتم از همه میترسیدم هنوز هم میترسم واین در نوشتنم تاثیرگذاشته.
درد دل
Posted at
12/05/2007
برام دیگه مهم نیست کی چی میگه وچیکار میکنه سعی میکنم آدمای خوبو دوست داشته باشم واز بقیه هم بدم نیاد چند ساله که ازایران اومدم بیرون تو ایران دو تا کلاهبردار با پارتی بازی وآشناهایی که تو دادگاهها داشتند دارو ندارمونوبردند یک آب هم روش ولی باز هم تحمل میکردم وتلاش میکردم هر جوری شده حقمو پس بگیرم ولی اونها با دروغ و نیرنگ و تهدید راهمو میبستندو کاری کردند که آخر سال نزدیک امتحان مدرسه بچه هارو عوض کردم و آن سال از ترس تهدید آخرین سالی بود که بچه ها مدرسه رفتندواز آن سال همش تو خونه هستند وبا هم مطالعه میکنیم وبا هم کار میکنیم وتلاش می کنیم تا دوباره زندگیمونو درست کنیم.
امریکا
Posted at
11/29/2007
من امریکا رو خیلی دوست دارم به نظرم بهترین کشوردنیاست وبه نوعی خودش یک دنیاست با اینکه امریکا رو ندیدم دوست دارم خودمو امریکایی بدونم دیگه نمیترسم از اینکه بگم عاشق امریکا هستم و آرزو دارم اونجا زندگی کنم آره دوست دارم به همین سادگی آرزو کنم وزود آرزوم بر آورده بشه.
نون پختن من
Posted at
11/27/2007
صبح زود بیدار شدم خمیرنون رو آماده کردمو تا خمیر وربیاد یک کمی ورزش کردم ویک چایی تلخ خوردم وشروع کردم به نان پختن و برای صبحانه ساعت هفت آماده شده بود راستش من با یک هیتر و یک ماهیتابه کلی نون خوشمزه میپزم.
امریکا
Posted at
11/25/2007
یادم میاد دوم راهنمایی بودم یک گروه شده بودیم از بچه هایی که امریکا رو دوست داشتیم وعاشق امریکا حالا هم امریکا رو خیلی دوست دارم و آرزودارم خیلی زود با خانواده ام در امریکا زندگی کنم
داد وبیداد
Posted at
11/20/2007
به اندازه همه دنیا دلم گرفته میخوام فریاد بزنم ودردمو بگم دیگه از چیزی نترسم وحرفامو سانسور نکنم یادم نمیاد وقتی بند نافمو میبریدند بهم گفته باشند هرحرفی بزنی به ضرر خودت تموم میشه
وقتی میخوام شروع کنم به نوشتن احساس عجیبی بهم دست میده چیزای زیادی به ذهنم میرسه که هر کار میکنم نمیتونم بنویسمش وفقط در حد فکر و اندیشه باقی میمونه راستش شاید جرعت ابرازش رو نداشته باشم دلم میخواد تمام فکرامو بلند داد بزنم واز هیچی نترسم
وقتی میخوام شروع کنم به نوشتن احساس عجیبی بهم دست میده چیزای زیادی به ذهنم میرسه که هر کار میکنم نمیتونم بنویسمش وفقط در حد فکر و اندیشه باقی میمونه راستش شاید جرعت ابرازش رو نداشته باشم دلم میخواد تمام فکرامو بلند داد بزنم واز هیچی نترسم
چند ساله
Posted at
9/11/2007
چند ساله که عجیب دچار خود سانسوری شدم میخواستم با این نوشته ها یک کمی جبران بشه
Subscribe to:
Posts (Atom)