در حیص وبیص جریانات دادگاه وقضاتی که فقط پارتی بازی میکنند بودیم که مسأله دیگری پیش اومد واونجا بود که دیدم راجع به زندگی عوض شد انگار همه چیز عوض شده بود وهمه غریبه بودند حتی فامیل رو دیگه نمی شناختم تو خیابون که میرفتم انگار وارد دنیای جدیدی شده بودم که هر کدوم از آدماش با یک زبان دیگه فکر میکردند وحرف می زدند و فهمیدم چقدر تا بحال در اشتباه بودم وچقدر عمرم رو تلف کرده بودم و چقدر دیر وچقدر چیزای دیگه بود که باید می فهمید م ویاد می گرفتم از همه میترسیدم هنوز هم میترسم واین در نوشتنم تاثیرگذاشته.
No comments:
Post a Comment